زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم نـام این دشـت زد آتـش به غـمآبـاد دلـم این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم جلوۀ روی تو در مردمک چشم من است تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم نکـند بیتو از این معـرکه برگـردم من هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم بین اینان که ز صخره دلشان سنگتر است سـنگ بر آیـنه باب است، بـیا برگردیم ما همه تـشـنۀ دیدار تو و طرح عـطش نقشهاش نقش بر آب است، بیا یرگردیم دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه! تا عـمو پا به رکاب است، بیا برگردیم |